عاشقانه ها | ||
|
درخت عاشق
خدایا بگذار مانند یک درخت به سوی تو قد بکشم
و مانند یک درخت ریشه هایم را به سوی تو روانه کنم بگذار برگ هایم تکان بخورند با هر باد شاخه هایم به عشق توسرزنده و شاد شوند هر برگ یک دعاست و هرچه هست از آن توست بگذار باران تو فرو ریزد مانند شادی و مانند رنج تا من همیشه به یاد تو باشم ... آنوقت آواز سرخواهم داد وهربرگ من ستایش تو را زمزمه خواهد کرد ... موضوعات مرتبط: برچسبها:
شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم. به دو به سمت خاکریز می رفتیم. موضوعات مرتبط: برچسبها:
هفت نصيحت مولانا
گشاده دست باش، جاري باش، كمك كن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد)
اگركسي اشتباه كرد آن رابه پوشان (مثل شب)
وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا )
اگر ميخواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آينه)
موضوعات مرتبط: برچسبها: شخصي به نام پل یك دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود. شب عید هنگامی كه پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد كه دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می كرد. پل نزدیك ماشین كه رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟" موضوعات مرتبط: برچسبها: موضوعات مرتبط: برچسبها:
مترسک به گندم گفت:ای گندم تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد... موضوعات مرتبط: برچسبها: چه کسی می گوید : که گرانی شده است دوره ی ارزانیست! دل ربودن ارزان! دل شکستن ارزان! دوستی ارزان است...! دشمنی ها ارزان! چه شرافت ارزان! تن عریان ارزان! آبرو قیمت یک تکه ی نان... ودروغ از همه چیز ارزانتر قیمت عشق چقدر کم شده است! کمتر از آب روان وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان.............................................................. دکتر علی شریعتی موضوعات مرتبط: برچسبها:
به دنبال واژه ها مباش . . . كلمات فريبمان مي دهند . . . وقتي اولين حرف الفبا كلاه سرش برود فاتحه كلمات را بايد خواند. دكتر علي شريعتي موضوعات مرتبط: برچسبها:
سال ها پیش،زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان هاپکینز مشغول کار بودم،با دختری بیمار به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری نادری رنج می برد.ظاهرا تنها شانس بهبودی او،گرفتن خون از برادر هفت ساله اش بود.چرا که آن پسر نیز قبلا به همین بیماری مبتلا بوده و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بود. پزشک معالج،وضعیت بیماری لیزا را برای برادر هفت ساله ی او توضیح داد و سپس از آن پسرک پرسید:آیا برای بهبودی خواهرت حاضری به او خون اهدا کنی؟ پسر کوچولو اندکی مکث کرد و از دکتر پرسید:اگه این کار رو کنم خواهرم زنده می مونه؟ دکتر جواب داد:بله.و پسرک نفس عمیقی کشید و قبول کرد. او را در کنار تخت خواهرش خواباندند و دستگاه انتقال خون را به بدنش وصل کردند.پسرک به خواهرش نگاه می کرد و لبخند می زد و در حالیکه خون از بدنش خارج می شد،به دکتر گفت:آیا من به بهشت می رم؟!... پسرک با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود،چون فکر می کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهد! زندگی واقعی شما زمانی است که کاری برای کسی انجام دهید که توان جبران محبت شما را نداشته باشد. بنجامین فرانکلین موضوعات مرتبط: برچسبها: گفته شده است که عکس این دو پرنده در کشور اکراین گرفته شده است. میلیون ها نفر در کشور آمریکا و اروپا با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است.
در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و منتظر جفتش می باشد
در تصویر دوم پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد
در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد
لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند
در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد
در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد لذا با غم و ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد
منبع: پارسی پیکس
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|